English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4394 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
you might have come U باید امده باشید
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. U شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
You can rest assured. U خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
by yourself U خودتان
yourselves U خودتان
selves U خودتان
take your seat U بنشینیدسرجای خودتان
b.your own.a U بتصدیق خودتان
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
Keep the change. بقیه پول مال خودتان.
do not waste your breath U خودتان را بیخود خسته نکنید
Write down your full name and address . U نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
Please help yourself ( with the food ) . U لطفا" برای خودتان غذا بکشید
do not strain your nerves . U با عصاب خودتان فشار نیا ورید
look sharp U زود باشید
mind your eye U ملتفت باشید
hurry up U زود باشید
keep your peck up U جرات داشته باشید
be a man U مردانگی داشته باشید
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
you may rest assured U میتوانید مطمئن باشید
depend upon it U خاطر جمع باشید
perhaps you have seen it U شاید انرادیده باشید
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
he had need remember U بایستی بخاطر داشته باشید
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
Be of good courage . U قوت قلب داشته باشید
dont care a rap U ذرهای باک نداشته باشید
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
perhaps you have seen it U ممکن است انرادیده باشید
on guard U اماده برای دفاع باشید
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
dont care a rap U هیچ پروا نداشته باشید
look to your manner U موافب اطوار خود باشید
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
simply U واقعا
of a verity U واقعا
realy U واقعا
essentially U واقعا"
veritably U واقعا
actually U واقعا
really U واقعا
I Really need for u U من واقعا
virtually U واقعا"
Would you wait for me, please? U ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
mind your p's and qs U در گفتار و کردار خود بهوش باشید
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you have perhaps seen it U ممکن است انرا دیده باشید
verily U حقیقتا واقعا
in point of fact <idiom> U براستی ،واقعا
really wicked U واقعا جالب
really sick U واقعا جالب
quite U سراسر واقعا
bodily U واقعا جسمانی
indeed U واقعا هر اینه
really wicked U واقعا عالی
really sick U واقعا عالی
i give you my world for it U قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
to be dead keen [on] U واقعا مشتاق بودن [به]
Thank you very much indeed. U واقعا خیلی ممنون.
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
to be hot [for] U واقعا مشتاق بودن [به]
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
be patient to all men U با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
Would you care for a cup of coffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
matter of fact <idiom> U چیزی واقعا درست باشه
You really are cheeky! U واقعا" عجب رویی داری !
That's just [really] outragous! U این که واقعا مضخرف است!
This is a red rag for me. U این من را واقعا عصبانی میکند.
I'm really not responsible for it. <idiom> U واقعا کاری از دست من برنمی آد.
I'm really not responsible for it. <idiom> U من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
salvos U در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I was devastated. <idiom> U من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
You're driving me mad! U تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous! U این که واقعا مسخره است! [طنز]
You really look like a million bucks in that dress. U در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
I'm still not quite sure how good you are. U من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
... however sometimes it just can't be helped. U ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
Hotel accommodation is rather expensive there. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
specious U بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
ancillary equipment U وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. U تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
safe format U عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
reputed owner U در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
there is a rule that... U که باید.....
outh U باید
shall U باید
maun U باید
to have to U باید
should U باید
the f. of a table U باید
must U باید
ought U باید
in due f. U باید
as it deserves U چنانکه باید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
ought U باید وشاید
i must go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
it is to be noted that U باید دانست که
it is necessary to go U باید رفت
you must know U باید بدانید
it is necessary for him to go U باید برود
one must go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
you must go U شما باید بروید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
the needful U انچه باید کرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
he needs must go U ناچار باید برود
prettily U بخوبی چنانکه باید
chicane U مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
meetly U چنانکه باید و شاید
shall i go? U ایا باید بروم
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
it is to be noted that U باید توجه کردکه
I must leave at once. باید فورا بروم.
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
backlogs U کاری که باید انجام شود
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
backlog U کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com